جدول جو
جدول جو

معنی رود تیر - جستجوی لغت در جدول جو

رود تیر
به رود دجله هم اطلاق شده و آن در اصل تیگر بوده که ایرانیها به مناسبت تندی به دجله می گفتند، در زبان فرنگی هم تیگر به دجله گویند از فارسی گرفته اند، (فرهنگ لغات شاهنامه)، آقای پیرنیا آرد: کنت کورث نوشته در آسیا رودی نیست که به تندی دجله باشد و برای استدلال به اسم دجله یعنی تیگر استناد کرده گوید که تیر را به زبان پارسی تیگریس گویند، (ایران باستان ج 2 ص 1372)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ /کِ فَ)
رودی است در بخارا. (تاریخ بخارا ص 39)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قسمی دستکش بی جای انگشتان. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
ابوعبدالله محمد بن احمد بن ساره بن جعفر رودشتی اصفهانی. در بغداد سکونت گزید و از ابوسعد مالینی و محمد بن محمد بن مخلد عطار و جز آنان استماع حدیث کرد و ابوبکر انصاری از او روای-ت دارد. وی به س-ال 464 ه. ق. درگذشت. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهگیلویه از شهرستان بهبهان واقع در 9هزارگزی شمال غربی سی سخت و 8هزارگزی شمال غربی راه اتومبیل رو سی سخت به شیراز. منطقۀ کوهستانی است و هوایی سرد دارد. سکنۀ آن 125تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصولش غلات و برنج و میوه و پشم و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی از قبیل قالیچه و جوال و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و اهالی از طایفۀ رودشتی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
نسبت است به رودشت که از دیه های اصفهان است. (از اللباب فی تهذیب الانساب). رجوع به رودشت شود
لغت نامه دهخدا
(یَمْ بُ)
رودخانه ای است به فرانسه که از کوه بورن سرچشمه می گیرد و پس از 293هزار گز جریان در متنرو به سن می ریزد
لغت نامه دهخدا
(تِ)
رودی است که از پیرنه سرچشمه میگیرد. و سه ره را مشروب میسازد و وارد دریای مدیترانه میشود و 82 هزار گز درازا دارد
لغت نامه دهخدا
(غَ رِ حَ سَ)
الغدیر، رودباری است به دیار مضر. (منتهی الارب). واد بدیار مضر. (تاج العروس). واد فی دیار مضر، له ذکر فی الشعر. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
رودباری است مر بنی جعده را. (منتهی الارب). وادیی است ازآن بنی جعده در جوف العارض که در فلج جاری شود و میان آن دو مسیر یک شبانه روز است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قَ ری یُلْ خَ)
موضعی است، یا رودباری. (منتهی الارب). جائی است در بلاد بنی حارث بن کلب. جعفر بن علۀ حارثی گوید:
الهفی بقری سحبل حین اجلبت
علینا الولایا و العدو المباسل.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
رود لار نام رودی به شمال شرقی تهران که از کوه مرتفعکلون بسته واقع در شمال ناحیۀ لواسان و رودبار و لورا و شهرستانک جاری است و دارای چشمه های متعدد مانند سفید آب و ملک چشمه و چهل چشمه است و پس از طی درّۀ لار به مازندران میرود، (جغرافیای سیاسی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(یِ)
رودباری است مر ثقیف را، کوهی به طائف که اعلای آن ثقیف و اسفل آن نصیر بن معاویه راست. (منتهی الارب). کوهی به طائف و پیغمبر اکرم هنگام مراجعت از حنین بدانجا آمد و امر داد که حصار مالک بن عوف قائد غطفان را در حضور وی ویران سازند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
رود نیل مصر را گویند و معرب نیلوس می باشد، در دنیا نهری غیر از این یافت نشود که از جنوب به شمال جاری شود و همچنین نهری اطول از این هم نیست چه که طول این رود در بلاد اسلام مسافت یک ماه در بلاد نوبه دو ماه و در بیابانها چهار ماه راه است که بعد از آن هم در بلاد استوا به بلادالقمر سر درمی آورد، آغاز مد این رود در ایام گرما است و نقصان وی در ماه توت قبطی است، زیادت آب به حد معلومی می رسد و تمام اراضی مصر را فرامی گیرد و هفت خلیج دارد: خلیج الاسکندریه و خلیج دمیاط و خلیج منف و خلیج النهی و خلیج الفیوم و خلیج عرسی و خلیج سروندوس،
وقتی که ارتفاع آب به 16 ذراع بالغ شد خلیج ها را باز کنند و آب به تمام اراضی مصر می رسد و شکل دریای آبادی به خود گیرد چنانکه مابین دو کوه هم بی آب نمی ماند، در آب نیل یک نوع ماهی موسوم به رغاده یافت شود و آن ماهی لطیفی است که هرکس دست به او بزند یا به تور بیندازد رعشه و لرزی در دست وی پیدا شود و تا دست نکشد این حالت برطرف نشود و نیز تمساح های مخصوصی در این رودخانه هست که نظیر آن در جاهای دیگر نیست، (از معجم البلدان)،
رودی است بزرگ و مشهور آن چنان که در همه عالم وجود همانندی ندارد، ابن سینا در توصیف آن گفته است که نیل به سه صفت از دیگر رودهای عالم ممتاز است، نخست آنکه درازترین رودهای روی زمین است و راه درازی را که می پیماید سبب لطافت آن می شود، و دیگر آنکه از میان ریگها و صخره ها می گذرد نه از زمین های بد و فاسد و گلناک که موجب آلودگی آب رودها می شوند، سه دیگر آنکه بر خلاف رودهای دیگر سنگ در آن سبز نگردد، چون رودهای دیگر کاهش گیرد آب نیل افزون شود و افزونی آب به سبب بارانهائی است که در آن بلاد می بارد، سرآغاز آن را که در جنوب خط استواء است هیچ آبادانی نیست و بدان جهت آگاهی از آن دشوار است و جز آنچه یونانیان روایت کرده اند خبری از آن به ما نرسیده است، بطلمیوس گوید: نیل از کوه قمر از ده موضع جاری است و میان هر نهر و نهر دیگر یک درجه فاصله است، مثلاً از جانب مغرب شعبه نخست در طول 48 درجه است و شعبه دوم در طول 49 درجه الخ ... چنانکه شعبه دهم در طول 57 درجه باشد، این ده شعبه در دو دریاچه می ریزند یعنی هر پنج رود در یک دریاچه، آنگاه از هر یک چهار رود خارج می شود دو تای آنها به هم می پیوندند و جمعاً تشکیل 6 رود می دهند و به طرف شمال جریان یافته نزدیک خط استوا به دریاچه مدور کورا می ریزند ... از آن نیل مصر به طرف شمال جریان می یابد و بر بلاد سیاهان می گذرد، نخست بر زغاوه، سپس بر دنقله و از شهرهای نوبه و بعداً بر اسوان می گذرد و از آنجا با اندک انحرافی به جانب شمال غربی پیش می رود سپس به مشرق می گرایدو بالاخره در طول 54 درجه و عرض 30 درجه به مصر داخل می شود، در مصر در قریۀ شطنوف دو شعبه می شود، شاخۀغربی از بلده رشید گذشته به دریا می ریزد و قسمت شرقی دو شاخه شده از طرفین دمیاط به دریا می ریزد، (اختصار از ترجمه تقویم البلدان ص 61 و 62) :
نیل دهنده توئی به گاه عطیت
پیل دمنده به گاه کینه گزاری،
رودکی،
بر سخاوت او نیل را بخیل شمار
بر شجاعت او پیل را ذلیل انگار،
منطقی،
ز جوش سواران و از گرد پیل
زمین شد به کردار دریای نیل،
فردوسی،
مرا بیم دادی که در پای پیل
تنت را بسایم چو دریای نیل،
فردوسی،
چون کشتی پر آتش و گردان در آب نیل
بیرون زد آفتاب سر از گوشۀ جهن،
عسجدی،
بر کشتی عمر تکیه کم کن
کاین نیل نشیمن نهنگ است،
انوری،
به آب و رنگ تیغش برده تفضیل
چو نیلوفر هم از دجله هم از نیل،
نظامی،
از آن ره که در پای پیل آمدش
گذرگه سوی رود نیل آمدش،
نظامی،
ناف هرچشمه رود نیلی شد
هر سبیلی به سلسبیلی شد،
نظامی،
نیل کم از زنده رود و مصر کم از جی
قاهره مقهور پادشای صفاهان،
خاقانی،
آن مصر مملکت که تو دیدی خراب شد
و آن نیل مکرمت که شنیدی سراب شد،
خاقانی،
تیغ او دست موسوی است ازآنک
نیل را چون سر قلم بشکافت،
خاقانی،
رود نیل است این حدیث جانفزا
یاربش بر چشم قبطی خون نما،
مولوی (از آنندراج)،
چنین یاد دارم که سقای نیل
نکرد آب بر مصر سالی سبیل،
سعدی،
نگویم که بر آب قادر نیند
که بر شاطی نیل مستسقی اند،
سعدی،
همچنان در فکر آن بیتم که گفت
پیلبانی بر لب دریای نیل،
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
رود رود اسیر، نهری است به فارس، آب آن شور و ناگوار. از چشمۀ چک چک و چشمۀ مشک آویز برخاسته از بلوک اسیر گذشته به رود خانه کله وارد شود، اصل هر چیزی. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تاجو نام بزرگترین رود شبه جزیره ایبریا یعنی دوکشور اسپانیول و پرتقال است، از کوه سیرافلیپوی واقع درطرف شمال شرقی اسپانیا سرچشمه گرفته، اول بشمال غربی و بعد بجنوب غربی و بالاخره بسمت مغرب روان شود و آنگاه از طرف سفلی لیسبون وارد اقیانوس اطلس میگردد، و طول مجرایش به 760 هزار گز میرسد و 560 گز آن در خاک اسپانیا واقع است و شعبی دارد، از طرف راست انهار: گالو، تایونه، چارانه، وادی الرمل، البرکه، تیتار، و آلاکون از طرف چپ: وادی ایله آلگودور، و سالون، در خاک پرتقال از راست: پونسول اوقره زه، وزرزه و ازطرف چپ دو نهر ’زاتارس’ و ’کالکه’ نزدیک بمصبی، برود تاج وارد گردد، شعرای اسپانیول وادی تاج را با اشعار دلاویز خود بسیار ستوده اند ولی با این وصف اکثر نقاط آن سنگلاخ و بیابان است، در سواحل این رود بلادو قصبات بسیار واقع است که عمده آنها از این قرار است: آرانیوئز تالاویره، دلارینه، بوئنته، دل آرزو، بیسپو، القنطره و در پرتقال بلاد و قصبات: ویلاولها آبرانتس، شنتریم و لیسبون، در میاه این رود مقداری ریزۀ زریافت شود، و مصبش وسیع و دلکش و باندازۀ خلیجی پهناورو شبیه به بغاز استانبول میباشد و تاقصبۀ آبرانتس برای سیرسفائن صلاحیت دارد، (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
رودخانه ایست بطول 375هزار گز در جنوب فرانسه، از کوه های ’لوزر’ سرچشمه گرفته نواحی ’میلو’، ’البی’، ’گایاک’، ’مونتوبان’ و ’مواساک’ را مشروب می سازد و سپس وارد رود ’گارون’ میشود، مؤلف قاموس الاعلام ترکی آرد: تارن نام نهری است در فرانسه که در کوه لوزره سرچشمه گرفته بجانب جنوب جاری میشود و داخل ایالت اویرون گردد، و از بین قصبات میلو، آلبی، غایاق، یلموز، مونتوبان و موآساق گذشته مسافت 350هزارگزی را طی می کند، و آنگاه از ساحل راست وارد نهر غارونه میشود و ضمناً از طرف راست با نهر آویرون و از سوی چپ به سه نهر ’دوربیه’، ’دوردو’ و ’رانسه’ می پیوندد
لغت نامه دهخدا
(تَ جَ)
رود رود تجن، رود تجن از کوه نیزآباد (در دهستان پشتکوه، بخش دودانگه) سرچشمه میگیرد و رودهای مشهوری که به آن می پیوندد عبارتند از: لاجیم رود، رود فریم، زارمرود، گرمابرود و از جنوب بشمال جریان دارد و در هشت هزارگزی جنوب ساری از کوهستان خارج شده و از خاورشهر گذشته در فرح آباد به دریای خزر میریزد و طول آن در حدود 120 هزار گز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). رابینو در سفرنامۀ مازندران و استراباد آرد: از رود خانه تجن عبور کردیم زیرا دو تا از هفده طاق پل بزرگی را که آغامحمدخان قاجار در نیم فرسخی ساری بر تجن ساخته بود بهار سال قبل سیل برده بود. تجن رود خانه زیبایی است، بستر آن سنگ و ریگ فراوان دارد. این رودخانه از کوههای بین پلور و فولادمحله سرچشمه میگیرد. ابتدا دشت هزارجریب را مشروب ساخته در یک فرسخی شهر وارد جلگۀ ساری و در 18 میلی ساری در فرح آباد به دریای خزر وارد میشود. روی هم رفته تقریباً 18 فرسخ طول آنست. در کنار پل کنونی آثار پایه های پل قدیمی هست که میگویند شاه عباس ساخته بود. این پل در نزدیکی رود خانه ده آزاد گله واقع است. (سفرنامۀ رابینو ترجمه وحید ص 86). و رجوع به جغرافیای طبیعی کیهان ص 71 و سفرنامۀ استرآباد رابینو ترجمه وحید ص 24 و 74 و 76 و 83 و 84 و 164 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رَ)
رودی است در ترکستان که وارد سیحون می گردد. لسترنج در شرح آن آرد: رود خانه ترک که امروزبه رودخانه چرچک موسوم است و از جنوب خاوری چاچ میگذرد چنانکه ابن حوقل گوید از کوههای جدغل در شمال رود خانه نرین و از منطقۀ ترک نشین خرلخ که آنرا بسکام نیز می نامند برمیخیزد. در جنوب این رودخانه، رود خانه دیگری کم و بیش به موازات آن می گذشت و موسوم بود به رود خانه ایلاق امروز. (ترجمه سرزمینهای خلافت شرقی ص 513). و رجوع به همین کتاب ص 507 شود:
چو باشد مناره به پیش ترک
بزرگان به پیش من آرند چک.
فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 2270).
بگویش که تاپیش رود ترک
شما را فرستاد بهرام جک.
فردوسی (ایضاً ص 2271).
چو بگذشت خاقان ز رود ترک
تو گفتی همی تیغ باردفلک
فردوسی (ایضاً ص 2414)
لغت نامه دهخدا
(تِ رَ)
رودی است در فرانسه که از سن ماریتیم سرچشمه میگیرد و نواحی بووه را مشروب میسازد
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان حیات داود بخش گناوه از شهرستان بوشهر واقع در 36هزارگزی جنوب شرقی گناوه و در کنار رود خانه شور. منطقه ای است جلگه ای، و هوایی گرم مرطوب دارد و سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از چاه تأمین میشود و محصولش غلات و خرمای دیمی، و شغل اهالی زراعت است و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رود بار
تصویر رود بار
جایی که در آن چند رود جاری باشد، رودخانه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود تر
تصویر زود تر
پیشتر از وقت مقرر مقابل دیر تر، تند تر سریعتر شتابتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود سیر
تصویر زود سیر
کسی که از صحبت و معاشرت زود سیر و دلگیر شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زود میر
تصویر زود میر
آنکه زود میرد، آنچه زود نابود میشود
فرهنگ لغت هوشیار
نام بخشی از زمین های بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع دهستان چهاردانگه ی سورتچی ساری
فرهنگ گویش مازندرانی